اسلام اگر اینجا سیلی بخورد
البته همه قبول دارند، خود دولت هم قبول دارد، گرانی هست... در ادارات الآن همچو ادارات صد در صد مورد مطلوبیت نیست، اما ما اساس را باید حفظش بکنیم. اگر اساس را ما حفظ نکنیم، نه اداره برای ما باقی میماند، نه مجلس باقی میماند، نه مدرسه باقی میماند، هیچی. این دفعه اگر اینها تسلط پیدا بکنند برما، هیچی نمیگذارند. مثل زمان آقای کاشانی نیست حالا! مثل زمان مرحوم- عرض میکنم که- آقا شیخ فضل اللَّه نیست حالا یک زمانی است که اینها ادراک کردند که اگر این جمهوری رشد پیدا بکند نخواهد گذاشت که اینها منافع خودشان را ببرند، و این را با همه جدیت میخواهند ببرند. و اسلام اگر اینجا سیلی بخورد، بدانید که دیگر تا آخر سرش بلند نمیشود، مگر اینکه باز یک وضع دیگری در دنیا پیش بیاید. الآن ماییم که باید این را حفظ بکنیم. ایران است که باید حفظ کند خودش را، مجلس باید همراهی بکند. میدانم شکایت هست، میدانم که همه چیز هست، لکن همه همراهی بکنید آقا، دست به دست هم بدهید که هیچ ارگانی به زمین نخورد. زمین خوردن دولت امروز برای روحانیت هم مضر است، برای مجلس هم مضر است. همین طوری که مجلس زمین بخورد برای همه مضر است. همین طور که عرض میکنم که این دستگاه قضایی به زمین بخورد. من هم میدانم شکایت زیاد هست. مگر کجا شکایت نیست؟ در امریکا شما خیال میکنید شکایت نیست؟ در امریکا بیشتر از اینجا هست! در هر چند دقیقهای یکی کشته میشود، در هر چند دقیقه فحشا واقع میشود، در هر چند ثانیه حتی چه میشود. شما میخواهید بعد از انقلاب، بعد از دشمنی همه کشورهای عالم همین طور به طور رفاه بنشینید کار بکنید و به طور رفاه زندگی بکنید؟ نمیشود. بازار میبیند که دولت نمیرسد، خوب خودش همراهی بکند. الآن دولت در اطراف، در جاهایی که باید باشد برنج دارد، گندم دارد، همه چیز دارد، کامیون نیست. خوب همه علمای بلاد بنشینند با هم فکر بکنند کامیون درست کنند. اگر در هر شهری چهار تا کامیون برود به اینجاها، تمام حل میشود مسأله، اگر همه بلاد دست به هم بدهند. بدانند که میخواهند ریشه این اسلام را بکنند! همه مردم این توجه را داشته باشند، علمای بلاد این توجه را داشته باشند، وکلا این توجه را داشته باشند، دولت این توجه را داشته باشد، این اسباب این میشود که اگر شکایت بشود بدانند که این طوری است، حل کنند خودشان با هم بنشینند صحبت بکنند- نمیشود- این شکایت حل نشدن، اسباب این نمیشود که ما به دولت فشار بیاوریم، دولت را تضعیفش کنیم که دولت ناتوان بشود.
دولتی که الآن باید همه کارها را انجام بدهد، ناتوانش نباید بکنیم. مجلسی که باید همه کارها را تسهیل بکند، نباید ناتوانش بکنیم و قوه قضائیه هم همین طور.
سخنرانی در جمع اعضای کمیسیون بازرگانی 26/9/1362- صحیفه امام، ج18، ص: 252
درخواست نظر از دوستان بزرگوار
. . . در مملکتی که سه چهار هزار سال تاریخ دارد و مردم نوش آباد کاشانش ، اعتقاد دارند که یک روزی انوشیروان در سرچشمه قنات آن ده آب خورده است . . . ص ۲۳۲ .
از دوستانی که اطلاعاتی در این زمینه دارند درخواست می شود جهت روشن شدن مطلب با ذکر دلایل تایید و رد این گفته ، نظرات خود را ثبت نمایند . با تشکر
نظر شما در مورد مطلب بالا
. . .
آقای علوی
سلام.
می توانید به کتاب نوش اباد در اینه فرهنگ وتاریخ نوشته دکتر محمد مشهدی رجوع کنید.
چندین قرینه در شهر ما هست که ارتباط نوش اباد را با انوشیروان بیان می کند.
یکی خود نام و یکی نقل قولی است که قدیمی ها از زنجیر آن شاه عادل بیان می دارند و یکی هم وجود محلی به نام تختگاه در نوش اباد.
من هم در یکی از مقالاتم که در لینک شهرزیرزمینی نوش اباد در وبلاگم قرار دارد اشاراتی کرده ام.
در ضمن بفرمایید این کتاب از کیست؟ دکتر باستانی پاریزی
آقای عنایتی
سلام
این مطلب را دکتر باستانی با شرح زیاد در باره قنات ها در کتاب
حماسه کویر اورده است . و تمام قنات های اطراف نوش آباد را نام برده است.
بله در همین کتاب کلاه گوشه نوشین نیز ارجاع به حماسه کویر داده شده ولی هنوز موفق نشدم که به آن دست پیدا کنم . یک نسخه ای هم از طرف دوستان بدستم رسید که متاسفانه در آن ، مطلب را نیافتم .
نگاهی به کتابخانه امیرکبیر در سالروز شهادتش
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، باغ فین کاشان روزگاری پذیرای یکی از مردان بزرگ ایران زمین بوده است، میرزامحمد تقی خان آشتیانی معروف به امیرکبیر، صدر اعظم ناصرالدین شاه، شاه قاجار ایران زمین. به بهانه 20 دی ماه سالروز شهادت موسس دارالفنون، گذاری بر کتابخانه امیرکبیر واقع در باغ فین شهر کاشان در استان اصفهان داشتهایم به اين اميد كه بويي از معرفت و دانشش را ميان اوراق دفترهايي كه به بهانه او گردآمدهاند استشمام كنيم.
کتابخانه امیرکبیر در ضلع شرقی باغ فین در مجاورت ساختمان حمام باغ فین قرار دارد؛ محلی که سال 1334 به همت جمعی از بزرگان کاشان و شادروان «اللهیار صالح» در یکی از اتاقهای قدیمی باغ به پاس خدمات امیرکبیر و برای مطالعه عموم تاسیس شد.
|
| |
|
|
ماری که بچه های اطلاعات و عملیات را نجات داد
ساعت یازده شب حرکت کردیم. پنچ نفر بودیم؛ چهار نفر هم دو ساعت قبل از ما رفته بودند. قرار بود صبح به هم برسیم. داشتیم میرفتیم توی شیار «کانی سخت» که دست عراق بود. دوازده تا پایگاه اونجا داشت که چهار تاش بغل هم، روی یال سمت چپ شیار بود و سمت راستش هم پاسگاه «صدپلکان» بود. اواخر تابستان سال شصت و پنج بود.
کریسمس چگونه بوجود آمد؟
اما در مناطق دور افتاده پیروان این ادیان بر سر اعتقادات خود باقی ماندند؛در قرون وسطا به طور مخفی به حیات خود ادامه دادند و هم اکنون نیز طرفدارانی در برخی مناطق دارند. با این وجود بنا به مصالح تاریخی خود برخی از زعمای کلیسا تعدادی از نمادها و رسم و رسوم پاگانیستی را با تعاریف جدیدی در دنیای مسیحیت حفظ کرده و گاهی حتی به آنها رنگ و لعاب مذهبی نیز دادند؛ که البته مورد قبول تمامی فرقه های مسیحی قرار نگرفت و هم اکنون نیز این اختلافات ادامه دارد.
سرخپوستان؛ ونشانه های فرهنگ وتمدن ایرانی
در
عصر دل انگیز آخرین روز پاییز، نشست شصت و هشتم موسسه ی موعود (عجل الله
تعالی فرجه)، با موضوع «کشف قاره ی امریکا و حضور ایرانیان در آن قاره»
برگزار شد. شب یلدای امسال با موضوعی که سخنران محترم، دکتر «حمید شفیع
زاده» مطرح کردند، تبدیل به یکی از عجیب ترین شبهای سال شد. خصوصاً که به
لطف (!) رسانه های غرب و شرق، شایعه ی آخرین شب جهان هم در گوشه و کنار
شهر پیچیده بود!
چیزی
که برای موعودیان در این همایش چندان هم عجیب نبود این خبر بود: «یهودیان
با دست بردن به تاریخ، آن را تحریف کردند.» و دسته ای از اطلاعات هم برای
بیشتر مردم تازگی داشت: «کریستف کلمب امریکا را از روی نقشه ای که
مسلمانان تهیه کرده بودند، پیدا کرد؛ آن را کشف نکرد!» و «ایرانیان، سالها
بود که در امریکا ساکن بودند و تمدن بزرگی داشتند.» و «امریکا، پرو،
آمازون و برزیل نامهایی است که ریشه ی فارسی دارد؛ ایرانیان امریکا را نام
گذاری کردند.»
یهودیان، سارقان تاریخ
چندان هم دور از ذهن نیست که حقایق تارخی بسیاری از چشم ما پنهان مانده
باشد. خصوصاً که منابع معتبر تاریخی در بیشتر اعصار، در دست غربیان
ویهودیان بوده است و آنها نیز با هدف حاکمیت بر جهان، بارها در آن دست
برده و تاریخ را تحریف کرده وبسیاری ازاسناد را ازبین برده اند. دکتر
شفیع زاده در توضیح این مطلب، مثالهایی از چندین دروغ بزرگ تاریخ ارائه
دادند:
بد نیست همین جا بگوییم که آقای شفیع زاده، با ارائه ی تصاویر و سندهایی سخنان خود را ثابت می کردند.
ایرانیان، نقشه ی دقیق کل جهان را کشیدنددکتر شفیع زاده، پس از بیان چند دروغ از تاریخ تحریف شده، بیان کردند که اعلام کشف قاره ی امریکا توسط کریستف کلمب یکی دیگر از تحریفات ودروغ های تاریخی است . ایشان با نشان دادن نقشه های متعددی قبل از تاریخ کشف امریکا، ثابت کرد که ایرانیان و مسلمانان، در حوالی سالهای 1300 نقشه های کاملی از کل جهان تهیه وترسیم کرده بودند و به طور کامل و با جزئیات، کشورهای امریکا و استرالیا را در آن مشخص و حتی نام گذاری کرده بودند.
ایشان همچنان، نقشه های کشیده شده توسط انگلیسی ها تا سالهای 1600 را نشان دادند و بیان کردند که اروپاییان در نقشه کشی بسیار ضعیف بودند و حتی تا سالهای زیادی، استرالیا را در قطب جنوب ترسیم می کردند
شفیع زاده بعد از این افزود:«در تاریخ آمده است که انگلیسی ها تا سال 1485 قادر به دریانوردی نبوده اند و کریستف کلمب برای دریانوردی، همراه با خودش چندین تن از اعراب را برد.
در اسل 1589 در اسپانیا کتابی چاپ شد و استاد دریانوردان اروپایی را به تصویر کشیدوانجا نشان داده شده که این استادمردی بود با کلاه نمدی و لباس و مشخصات یک ایرانی.» سپس ایشان عکس این دریانورد را برای مردم نمایش دادند و اضافه کردند: «نخستین ساعت دقیق اروپائیان در سال 1761 م. ساخته شد. بنابراین اروپائیان اصلاً قادر نبودند که در دریا سفر کنند. این در حالی است که قدیمی ترین ساعت توسط مسلمانان سالها قبل در اسپانیا ساخته شده بود.»
سرخپوستان، اقوام متمدن ایرانی
سخنران نشست، در ادامه ی سخنان خود، به این حقیقت تلخ اشاره کردند که در
فیلمها و کارتونهایی که ما تا به حال دیده ایم، سرخپوستها انسانهای وحشی و
بی تمدن معرفی شده اند در حالی که هنوز در برخی مناطق، آثاری از یکی از
زیباترین شهرهای جهان که آن را «تنوچتیتلان» می خواندند موجود است.
سپس با نشان دادن چند عکس از بقایای این شهر، افزود: «در توصیف این شهر، گفته اند که آنقدر بوی گل در فضای آن پخش بود که انسان را سرمست می کرد و این شهر علاوه بر معماری خاصی که داشت، بسیار سرسبز هم بود.
در ضمن سرخپوستها، از جمله اقوام مایا، آزتک و اینکا، در علوم پزشکی بسیار متبحر بودند. از جمله اینکه، جراحی روده و معده و دیگر جراحی ها را به درستی انجام می دادند و حتی برق و لیرز و هواپیما را هم می شناختند.»
بعد از این، آقای شفیع زاده به بحث مفصلی درباره حضور ایرانیان در امریکای جنوبی و شمالی قبل از حضور کریستف کلمب پرداخت. ایشان، باتطبیق اثاری باستانی از مناطقی در ایران و کشورهای امریکای جنوبی از جمله مکزیک و پاناما، نشان دادند که هر دو قوم، عقاید مشترک، زبان مشترک، نمادهای مشترک و آئینهای مشترک و حتی صنایع دستی (قالی) با طرح مشترک داشتند.
سپس افزودند: «تمام شهرهای امریکا توسط ایرانیان، نامگذاری شده بود. امریکا، از «مارکان» گرفته شده بود. مارکان، به معنای مارگونه است و به دلیل شکل خاص قاره ی امریکا آن را به این نام می خواندند. «پرو»، در واقع از «پر رود» گرفته شده است. چرا که پرو، پر رودترین کشور جهان است. پاناما، در گذشته، داریان نام داشته و از نام داریوش انتخاب شده است. مکزیک، از ماخلو، گرفته شده است. زبان این منطقه شبیه به ترک هاست و به خاطر این ماخلو نامیده شده بود که گروه های ماه پرست در این منطقه زندگی می کرده اند.»
سخنرانی تا پاسی از شب ادامه داشت وحضار تصاویر بسیاری را مشاهده کردند. قرار است بزودی اث تحقیقاتی حاصل شده توسط موسسه فرهنگی موعود منتشر شود. ان شاالله
ایمیلی از طرف یک دوست
شبستان اصلی مسجد جامع کاشان از زیر خاک بیرون آمد
( 234 سال شمسی پیش )
در زیر خروارها خاک دفن شده بود .
برای مشاهده عکس ها به ادامه مطلب بروید
لینک خبر : http://knp.ir/?sysid=1&newsid=7977
كليدون / كت كليدون ( تصوير )
يكي از انواع قفل هايي كه در قديم به وسيله آن امنيت خانه ها تامين مي شد كليدون نام دارد كه در درب هاي چوبي مورد استفاده قرار مي گرفت. كليدون يك چوب بلند بود كه در پشت درتعبيه شده و با ورود به شكافي كه در كنار درب خانه تعبيه شده بود و كُت كليدون نام داشت موجب قفل شدن درب خانه مي شد . كُت كليدون معمولا داراي سوراخي نيز بود كه با وارد كردن دست درون آن مي توانستند كليدون را از داخل كت كليدون خارج كرده و درب را باز كنند .
متاسفانه با مراجعاتي كه بنده حقير به تعداد زيادي از فرهنگ هاي لغت و دايره المعارفها و سايرمنابع داشتم نتوانستم تعريفي بيش از اين از كليدون و كت كليدون استخراج كنم . از عزيزاني كه اطلاعاتي راجع به موضوع كليدون و كت كليدون دارند درخواست مي شود تا جهت كامل تر شده اين پست مطالب خود را در نظرات وارد نموده تا در انتهاي اين پست قرار بگيرد .
با تشكر : آشناي غريبه
جهت مشاهده تصاويري از كليدون و كت كليدون مربوط به يكي از
خانه هاي قديمي آران و بيدگل به ادامه مطلب برويد
اندکی تامل . . .
هنگام مطالعه كتاب شمعي در طوفان از استاد باستاني پاريزي به مطلبي از اميرنظام كرماني ( در قرن 19 ميلادي مي زيسته اند ) برخورد كردم كه شايد براي شما نيز جالب باشد :
اقرار به بينوايي در روزهاي پاياني عمر :
( . . . خدايگانا ، پيش از اين در حديث نبوي ديده بودم كه الفقر موت الاكبر ، و معني آن را تا به حال نمي دانستم . در اين دوسال اقامت در تهران اين روايت درايت ، واين بيان عيان شد . مدت دوسال است كه در احتضار اين موتم و به سكران آن گرفتار ، اما موت به قوت نرسيده و حركت به سكون مبدل نشده ، نقش ها هرچه بود زدوده شد و كفش ها هرچه داشت دريده گشت . فايده اي نبخشيد و نخواهد بخشيد ، چه قطعه ها و تحريرات خوب به انجام رسيد اما روغني به چراغ و جرعه اي به اياغ نريخت .
كار تهران به عشوه است و رشوه ، عشوه را جمال ندارم و رشوه را مال .به خداي متعال من تن به مردن داده ام اما مرگ جان من كند پيش من نمي آيد . بخت بد بين كز اجل هم ناز مي بايد كشيد.
آبروها آب جو شد و روها از سنگ و رو سخت تر . به اين خط و ربط و ضبط ، گرسنگي بايد كشيد و تنگي و سختي بايد ديد .
بهترين دوست من آن است كه انشالله اگر مردم و عذاب را سبك كردم ، اين رباعي را برسنگ قبرم بنويسيد .
اي آنكه به رنج و بينوايي مرده
در حالت وصل از جدايي مرده
با اين همه آب تشنه لب رفته به خاك
اندر سرگنج از گدايي مرده )
باستاني پاريزي ، محمدابراهيم ، شمعي در طوفان ، تهران : علم ، 1383 ، ص 161 - 162
.تصاویرراهپیمایی بهمن 57 وبهمن90درآران وبیدگل
PERSIAN GULF
خليج فارس و سندي معتبر از داريوش بزرگ
بيش از 2 هزار سال پيش، آن هنگام كه داريوش بزرگ، كانال داريوش را كه بعدها به سوئز مشهور شد،ساخت، به يادگار كتيبهاي در آنجا نصب كرد.
اين سند قديميترين سند در دنياست كه نام خليج فارس را در خود جاي داده است. اين كتيبه اكنون در موزه لوور نگهداري ميشود.
كتيبه كانال سوئز يكي از مهمترين اسنادي است كه نام خليج فارس در آن با ظرافت تمام ذكر شده است.
اين كتيبه كه به صراحت فرمان داريوش بزرگ را در حفر كانال سوئز بيان ميكند، 12 سطر دارد و به زبان فارسي باستان نوشته شده است.
سطر اول تا چهارم اين كتيبه به ستايش اهورامزدا اختصاص دارد و در سطر چهارم توصيف سرزمين پهناور بزرگي به ميان آمده كه داريوش، شاه آن است.
در سطر هفتم كتيبه از زبان داريوش آمده است: (ميگويد داريوش شاه، من پارسيام، از پارس، مصر را گرفتم، من دستور دادم اين جويبار (كانال سوئز) را كندند از سوي رود پيرآوه (پرآب = نيل) كه در مصر جاري است، كه به سوي درياي پارس ميرود، سپس من اين جويبار را دستور به كندن دادم و آنچنان كه دستور دادم كنده شد و ناوگان از اينجا، يعني از مصر به آن سوي، يعني پارس حركت كردند آنچنان كه مرا اراده بود
.منشا پيداش نامهاي كوروش و داريوش
سرزمين هاي جدا شده از ايران در 200 سال گذشته
آخرين نقشه بين المللي ايران پيش از جدا شدن سرزمينهاي تاريخي آن ، انتشارات تامسون (1814)
با توجه به تهديد هاي مرزي موجود عليه تماميت ارضي ايران بد نيست به اين نكته اشاره كنيم كه سرزمين كنوني ايران، تنها سي درصد از ناحيهاي وسيع است كه در تاريخ با نامهاي
«ايرانزمين»،«ايرانبزرگ » يا «ايرانشهر» و در جغرافيا با نام «فلات ايران» شناخته مي شود. ترفند ها و دسيسه هاي بيگانگان و سستي پادشاهان بي كفايت گذشته بخش هاي زيادي ازاين سرزمين كهن را در طول فاصله كوتاه 196 ساله از ايران بزرگ جدا نمود كه مروري بر چگونگي هر يك از اين جدايي ها به رغم تلخي بسيار براي ميهن گرايان ايراني جهت الزام جديت و حساسيت ما دست كم براي حفظ سرزمين هاي باقيمانده موجود بسيار آموزنده خواهد بود..گستره سرزمينهاي جدا شده از ايران در قراردادهاي تركمانچاي،گلستان،آخال،پار يس و... به قرار زير است:
سرزمين هاي جدا شده قفقاز بر اساس قرارداد هاي گلستان و تركمانچاي با روسيه(1813 و 1828 م.)
آران و شروان: 86600 كيلومتر مربع؛
ارمنستان: 29800 ك .م؛
گرجستان: 69700 ك.م؛
داغستان: 50300 ك.م؛
اوستياي شمالي: 8000 ك.م؛
چچن: 15700 ك .م؛
اينگوش: 3600 ;ك.م
جمع كل: 263700 كيلومتر مربع
سرزمينهاي جداشده ايران شرقي براساس پيمان پاريس و پيمان منطقه اي مستشاران انگليسي
هرات وافغانستان: 625225 ك.م؛
بخشهايي از بلوچستان و مكران: 350000 ك.م؛
جمع كل: 975225 كيلومتر مربع
سرزمينهاي جداشده ورارود(ماوراءالنهر) بر اساس پيمان آخال با روسيه(1881 م.)
تركمنستان: 488100 ك.م؛
ازبكستان: 447100 ك.م؛
تاجيكستان: 141300 ك.م؛
بخشهاي ضميمه شده به قزاقستان: 100000ك.م؛
بخشهاي ضميمه شده به قرقيزستان: 50000 ك.م؛
جمع كل: 1226500 كيلومترمربع
سرزمين هاي جداشده جنوب خليج فارس بر اساس پيمان منطقه اي مستشاران انگليس
امارات:83600ك.م:
بحرين:694 ك.م:
قطر:11493ك.م:
عمان:309500ك.م:
جمع كل: 405287كيلومتر مربع
مساحت سرزمينهاي جدا شده از ايران دروني به همراه دو سوم كردستانات (كه در دوره صفويه به اشغال عثماني در آمد و بعد ها در بين سه كشور تركيه،عراق و سوريه تقسيم شد) به مساحت تقريبي 200000ك.م. و نيز عراق به مساحت 438317ك.م. در جمع حدود 3.5 ميليون كيلومتر مربع بالغ مي شود كه اين مقدار تجزيه يك كشور در كل تاريخ ايران و دنيا بي سابقه است
.تاريخچه سيزده بدر ( روز طبيعت )
در كتابهاي تاريخي و ادبي سده هاي گذشته، كه رسم ها، آيين جشن هاي نوروزي كهن را ياد و يادداشت كرده اند، چون تجارب الامم، آثار الباقيه، التفهيم، تاريخ بيهقي، مروج الذهب، زين الاخبار و نيز در شعر شاعران به ويژه شاعران دورهً غزنوي كه بيشترين توصيف جشن ها را در بر دارد اشاره اي به " سيزده بدر " نمي يابيم. پرسش اينجاست كه اگر در كتاب هاي تاريخي و ادبي گذ شته اشاره اي به سيزده بدر و هفت سين نمي يابيم آيا اين رسم ها را بايد پديده اي جديد دانست و يا اين كه، رسمي كهن است، و به علت عام و عاميانه بودن در خور توجه نبوده و با معيارهاي مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟ نگارنده حالت دوم را باور دارد. زيرا رسم و آييني كه بدين گونه در همه شهرها و روستاهاي ايران همگاني است و در بين همهً قشرهاي اجتماعي عموميت دارد، نمي تواند عمري در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد. ديگر اين كه مي دانيم كتابهاي تاريخي و شعرهاي شاعران، رويدادها و جشن هاي رسمي را كه در حضور شاهان و خاصان دستگاه حكومتي بود، بيان و توصيف مي كرد. ولي سيزده بدر، رسمي خانوادگي و عام و به بياني ديگر پيش پا افتاده و همه پسند ( و نه شاه پسند ) بود. از طرف ديگر، نوشتن رويدادهاي روزي كه رفتارها و گفتارهاي خنده دار و غير جدي، براي خود جايي باز كرده، تا " نحسي سيزده " آسانتر " در " برود، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمي كرد. و شايد " نحس " بودن هم عاملي براي بيان نكردن بود. نحس و ناخوشايند بودن عدد 13 و دوري جستن از آن، در بسياري از كشورها و نزد بسياري از ملت ها، باوري كهن است. مسيحيان هيچ گاه سيزده نفر بر سر يك سفره غذا نمي خورند. در باور تازيان سيزدهمين روز هر ماه ناخوشايند است. ابوريحان بيروني در جدول " روزهاي مختار و مسعود و مكروه " در ايران كهن، روز سيزدهم ماه تير را كه ( تير نام دارد ) منحوس ذكر كرده است. سالهاي زيادي فروردين ماه اول تابستان بود. يكي از نويسندگان در خاطره هاي هفتاد ساله اش از باور مردم شهر خود، قزوين، دربارهً سيزده بدر مي نويسد : روز سيزده بدر جايز نبود براي ديد و بازديد، به يك خانه رفت، هم صاحب خانه به فال بد ميگرفت و مي گفت نحوست را به خانه من آوردند و هم رونده، نمي خواست مبتلا به نحوست آن خانه شود. روز سيزده بايد به صحرا رفت. زيرا آنچه بلا در اين سال بيايد، امروز مقدر و تقسيم مي شود. پس خوب است ما در شهر و خانه خود نباشيم، شايد در تقسيم بلا، فراموش شده و از قلم بيفتيم. شباهتي كه بين سيزده بدر و برخي از رسم هاي كاتارها( بازماندگاه مانويان در اروپا، كه تركيبي از انديشه هاي زردشتي، فلسفهً باستان و مسيحيت دارند ) اين پرسش را به ذهن مي رساند كه آيا هر دو ريشهً مشترك باستاني ندارند؟ كاتارها در روز عيد " پاك " ( كه برخي از سال ها به روز سيزده فروردين نزديك است ) از خانه بيرون آمده و روز را در دامن صحرا و كنار كشتزار مي گذرانند، و براي ناهار با خود تخم مرغ ميبرند. در اين روز پنهان كردن تخم مرغ در گوشه و كنار و پيدا كردن آنها سرگرمي كودكان است. سه شباهت ، يا سه ويژگي مشترك اين دو عبارتند از :
1- آغاز محاسبهً هر دو از آغاز بهار و اعتدال ربيعي است.
2- در روز سيزده و عيد پاك كاتارها به صحرا و دامان طبيعت مي روند.
3- بازي و سرگرمي كودكان با تخم مرغ فقط در روزهاي عيد بهاري رسم است، نه فصلهاي ديگر سال.
شباهت ديگر دروغ هاي روز اول آوريل، با شوخي هاي سيزده بدر است. روز اول آوريل، هر چهار سال يكبار مصادف با روز سيزده فروردين است ( و سه سال با 12 فروردين ). پيشينه و انگيزهً برگزاري سيزده بدر، هر چه باشد، در همهً شهرها و روستاها و عشيره هاي ايران، سيزدهمين روز فروردين، رسمي است كه بايد از خانه بيرون آمد و به باغ و كشتزارها رو آورد و به اصطلاح نحسي روز سيزده را بدر كرد. خانواده ها در اين روز به صورت گروهي و گاه چند خانواده با هم غذاي ظهر را آماده كرده و نيز آجيل ها و خوردني هاي سفرهً هفت سين را با خود برداشته، به دامان صحرا و طبيعت مي روند و سبزهً هفت سين را با خود برده و به آب روان مي اندازند. به دامن صحرا رفتن، شوخي و بازي كردن، دويدن، تاب خوردن و در هر حال جدي نبودن، از سرگرمي ها و ويژگي هاي روز سيزده است. گره زدن سبزه، به نيت باز شدن گره دشواري ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بيرون كردن نحسي است. اين باور، معروف است كه " سبزه گره زدن " دختران " دم بخت "، شگوني براي ازدواج و همسر يابي، مي باشد. در فرهنگ اساطير براي رسم هاي سيزده بدر، معني هاي تمثيلي آورده : شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي و به منزله تزكيه، خوردن غذا در دشت نشانهً فديه گوسفند بريان، به آب افكندن سبزه هاي تازه رسته - نشانه دادن هديه به ايزد آب يا " ناهيد " و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد براي تسلسل نسلها، رسم مسابقه ها به ويژه اسب دواني - يادآور كشمكش ايزد باران و ديو خشكسالي است.
اين باور همگاني چنان است كه اگر خانواده اي نتواند به علتي تمام روز را به باغ و صحرا برود، به ويژه با دگرگوني هاي جامعه شهر امروز در بعد از ظهر، هر قدر هم مختصر، " براي گره زدن سبزه و بيرون كردن نحسي سيزده " به باغ يا گردشگاه عمومي مي رود. با دگرگوني هاي صنعتي، شغلي، بزرگ شدن شهرها، فراواني وسيله هاي آمد و رفت سريع السير، وسيله هاي ارتباط جمعي و ... به ناگزير شهرداري هاي شهرهاي بزرگ، دشواريهاي آمد و رفت را پيش بيني مي كنند. فراواني اتومبيل و ديگر وسيله هاي آمد و رفت موتوري و نيز وسعت خانه سازي ها و شهرسازي ها، باعث شده كه خانواده ها، سال به سال راه دورتري را براي " سيزده بدر " پشت سر بگذارند، تا سبزه و كشتزاري بيابند.
منبع : فرهنگسرا
فلسفه سبزه گره زدن
افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً كيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از كيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در كتاب سني ملوك الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در كتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در كتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است كه در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه كه پسر و دختر دوقلوي كيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نكاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي كنند و علف گره مي زنند. اين رسم از زمان كيانيان تقريباً متروك شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در كتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي كه به زمين ظاهر شد پارسيان او را كل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند كه مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج كردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند " . چنانكه در بحث جشن نوروز اشاره شد كردهاي ايران و عراق كه زرتشت را از خود مي دانند روز سيزدهم فروردين را جزو جشن نوروز به حساب مي آورند
.دكتر مصطفي چمران

وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشتة الكترومكانيك فارغالتحصيل شد و يكسال به تدريس در دانشكدة فني پرداخت.
وي در همة دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقاتعلمي در جمع معروفترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا –بركلي- با ممتازترين درجة علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.
از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيتالله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت ميكرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعتنفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداري از نهضتملي ايران در كشمكشهاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق، به نهضت مقاومت ملي ايران پيوست و سختترين مبارزهها و مسئوليتهاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناكترين مأموريتها را در سختترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.
در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولينبار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايهريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار ميرفت كه به دليل اين فعاليتها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع ميشود. پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امامخميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشتساز ميزند و همه پلها را پشتسر خود خراب ميكند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و همفكر، رهسپار مصر ميشود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سختترين دورههاي چريكي و جنگهاي پارتيزاني را ميآموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته ميشود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهدة او گذارده ميشود.
به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از مليگرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقة مسلمين ميشود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نميتوان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد ميكند كه مات هنوز نميدانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحية دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه ميدهد كه در مصر نظرات خود را بيان كنند.
بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا ميكند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان ميشود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.
او به كمك امام موسيصدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مباني اسلامي پيريزي نموده كه در ميان توطئهها و دشمنيهاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحة شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده ميكند و عليگونه در معركههاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو ميرود و در طوفانهاي سهمناك سرنوشت، حسينوار به استقبال شهادت ميتازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرايان «فالانژ»، به اهتزاز درميآورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قلههاي بلند كوههاي جبلعامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرمانيها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابانهاي داغ و بر دامنة كوههاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.
دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز ميگردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب ميگذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي ميپردازد و همة تلاش خود را صرف تربيت اولين گروههاي پاسداران انقلاب در سعدآباد ميكند. سپس در شغل معاونت نخستوزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مياندازد تا سريعتر و قاطعانهتر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضية فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و ارادة آهينن و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت ميگردد.
در كردستـان:
در آن شب مخوف پاوه، همة اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتلعام شده بودند و همة شهر و تمام پستي و بلنديها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديكتر ميشد. باران گلوله ميباريد و ميرفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقيمانده را نجات دهد و شهر مصيبتزده را از سقوط حتمي برهاند.
آنگاه فرمان انقلابي امامخميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهدة دكتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همة تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت،قدرت رهبري و برنامهريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عاليترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرمانيها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راهها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.
وزارت دفـاع:
دكتر چمران بعد از اين پيروزي بينظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امامخميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد.
در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامههاي وسيع بنيادي دست زد كه پاكسازي ارتش و پياده كردن برنامههاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.
مجلـس:
دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايشهاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر ميگويد: «خدايا، مردم آنقدر به من محبت كردهاند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كردهاند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك ميبينم كه نميتوانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايستة اين همه مهر و محبت باشم.»
وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شورايعالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
در خوزستـان:
گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين، پيروزيها و شكستها، شهامتها و شهادتها و ايثارگريهاي آنان بودند، به گوشهاي از اين خدمات كه دكترچمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يكي از اين برنامهها بود كه به كمك آن، جادههاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يكماه، آب كارون را به طرف تانكهاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقبنشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوة جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندينبار نيروهايي بين دويست تا يكهزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت كنند.
محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد:
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومينبار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.
دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيتالله خامنهاي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولينبار دست به يك حمله خطرناك و حماسهآفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوهاي جديد از جانب جادة اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند. شهيدچمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر ميشتافت كه در محاصرة تانكهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقة محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو ميرفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطهاي به نقطهاي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر ميرفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلولة خود گرفته بودند، تانكها به سوي او تيراندازي ميكردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير ميداد. در همين اثناء، همرزم باوفايش به شهادت رسيد و او يكتنه به نبرد حسينگونه خود ادامه ميداد و به سوي دشمن حمله ميبرد. هرچه تنور جنگ گرمتر كيشد و آتش حمله بيشتر زبانه ميكشيد، چهرة ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گلگونتر وشوق به شهادتش افزونتر ميشد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرميبخش رزمندگان باوفاي اسلام و سرخي خونش الهامبخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است.
با پاي زخمي بر يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي ميداد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازة سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمندة مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهاي نامنظم و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسة مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرماندة لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمايندة امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات اللهكبر را مطرح كرد.
آغاز حركت مجدد:
به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشههاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مينگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينههاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه ميداد. كمكم زخمهاي پاي او التيام مييافت و او ديگر نميتوانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ماشد و فاجعة هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بيسابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود ميپيچيد و از ناراحتي ميخروشيد، آمادة حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حملة هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.
ديدار امام امت:
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه ميرفت و همراه با همرزمانش از يكايك جبهههاي نبرد در اهواز ديدن كرد.
پس از زخمي شدن، اولينبار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش ميداد، او و همة رزمندگان را دعا ميكرد و رهنمودهاي لازم را ارائه ميداد.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبههها وجود داشت دائماً رنج ميبرد و تلاش ميكرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامههاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جانبركف ستاد نيز عملي ميساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپههاي اللهاكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سيويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حملة هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات اللهاكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمرة اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات اللهاكبر گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت ميكرد. او و فرماندة شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپههاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالي كه ديگران در هالهاي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مينگريستند.
پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيدچمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانة كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي برگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعة پيروزيهاي ديگر به حساب آمد.
در سيام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از پيروزي ارتفاعات اللهاكبر، در جلسة فوقالعاده شورايعالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيتالله اشراقي شركت و از عدم تحرك وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
اين آخرين جلسة شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غمانگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.
به سوي قربانگاه:
در سحرگاه سيويكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دستهاي از دوستان صميمي او ميگريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مينگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت ميوزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثهاي بزرگ و زلزلهاي وحشتناك بودند. شهيدچمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظة حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي) هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين(ع) آمادة حركت به جبهه است.»
همة اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع ميكردند و با نگاههاي اندوهبار تا آنجا كه چشم ميديد و گوش ميشنيد، او و همراهانش را دنبال ميكردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني ميكرد.
دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسة مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بيسابقهاي نصيحت كرده بود و خدا ميداند كه در پس چهرة ساكت و آرام ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنجها، شنيدن دروغ و تهمتها و دمبرنياوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسديه بودند و اينك او خود به قربانگاه ميرفت. سالها ياران و تربيتشدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايشهاي سخت محك ميزد و ميآزمود، او را هر چه بيشتر ميگداخت و روحش را صيقل ميداد تا قرباني عاليتري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالاتعلمون. «من چيزهايي ميدانم كه شما نميدانيد.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيتالله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرينبار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همة رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرماندهشان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهرهاي نوراني و دلي والامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت: «خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، ميبرد.»
خداوند ثابت كرد كه او را دوست ميدارد و چه زود او را به سوي خود فراخواند.
شهـادت:
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديدهبوسي كرد، به همة سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده ميشد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قربانيهاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثهاي جانكاه بودند كه خمپارهها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپارههاي صداميان، يكي از نمونههاي كامل انساني كه ماية مباهات خداوند است، يكي از شاگردان متواضع علي(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسانهاي عليگونه و يكي از ياران باوفاي امامخميني(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.
تركش خمپارة دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهاي ديگر صورت و سينة دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهرة ملكوتي و متبسم و در عينحال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخنها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگان نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت.
در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمكهاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بيجانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه»
از شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف و زاده دنيا غرق در حسرت و ماتم گرديدند.
امواج خروشان مردم حقشناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشكآلود، پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انالله و انّااليه راجعون.»
بلي، اينچنين زندگي سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اينچنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسينگونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين(ع) و شهداي كربلا محشور گرداند.
همه چیز در مورد نـوروز
نوروز در منابع شيعى قرن هفتم به بعد
اعمال عید نوروز














khedmati najad